تاریخ : چهارشنبه 92/5/30 | 10:45 صبح | نویسنده : اعضای انجمن
ج.. جسارت نشود من شده ام عاشقتان
ب .. ببخشید چرا مسخره ام؟ منطقتان؟
م م .. من من که زبانم همه اش می گیرد
شده ام عاشق چشمان ن نا ناطقتان
سابقا هم به شما عرض ارادت شده بود
من، همان «گم شو ب بی بی پدر» سابقتان
دل کو کوچک من با همه ی مسخره گیش
مرد دریاست که بی شک شده مستغرقتان
عرض کردم به شما دست خودم دم که ن نیست
به خدا هست، چرا نیست دلم لایقتان؟
چه شود فرض محال شب و دریای شمال
من...شنا...موج... ی یکدفعه شما...قایقتان
آخرش عشق خودم را به شما...پیش خدا
یا از این شهر ... ی یا می کُشمش از دق تان
چه شده محض خدا گریه چرا می خندید
نه به آن هرهرتان و نه به این هق هق تان
مرتضا خدمتی
.: Weblog Themes By Pichak :.